قدرت کشش در جدول

جواب قدرت کشش در جدول ، پاسخ این معما را در حل جدول کلمات از سایت پرش کن می بینیم.


جواب این معما 👈 کشش. [ک َ ش ِ] (اِمص) اسم مصدر از کشیدن. عمل کشیدن. (یادداشت مؤلف). عمل حمل کردن. عمل بردن. تحمل. بردن: اگر به حکمت خود به دوستی بلا فرستد به عنایت خود آن دوست را قوت کشش آن بار دهد. (انیس الطالبین بخاری).منه بیش از کشش تیمار بر تن بقدر زور من نه بار بر من.نظامی. || جذب. جاذبه. جلب. جذبه. (یادداشت بخط مؤلف): در خاطر کششی پیدا شد که حلقه بر در این خانه زنم همینکه دست بر در آن خانه رسانیدم... بعد از مدتی مرا کششی پیدا آمد بطرف بخارا نتوانستم توقف کردن. (انیس الطالبین بخاری) این گفتم کشش من زیاده شد آن طعام را بر همان حال گذاشتم و روی در آن ریگستان آوردم من چرا از غیر تو ترا طلبم این گفتم کشش من زیاده شد. (انیس الطالبین بخاری).کشش خود نخواهم من آهنین جان که از سنگ آهن ربا می گریزم.خاقانی.گرچه رهرو نکند وقفه کنم وقفه ازانک کشش همت اخوان بخراسان یابم.خاقانی.کشیشان را کشش بینی و کوشش بتعلیم چو من قسیس دانا.خاقانی.رفتی اگر نامدی آرام توطاقت عشق از کشش نام تو.نظامی.طبایع جز کشش کاری ندانندحکیمان این کشش را عشق خوانند.نظامی.مار مخوان کاین رسن پیچ پیچ با کشش عشق تو هیچ است هیچ.نظامی.کششهایی بدان رغبت که بایدچو مغناطیس کاهن را رباید.نظامی.چون کشش از حد و غایت درگذشت هم وسائط رفت و هم اغیار شد.عطار.بی موکل بی کشش از عشق دوست زانکه شیرین کردن هر تلخ ازوست.مولوی.پارسی گوئیم یعنی این کشش زآن طرف آید که آمد این چشش.مولوی.به رحمت سر زلف تو واثقم ورنه کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن.حافظ.تا که از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره بجایی نرسد.حافظ.هرذره که بینی از کم و بیش دارد کششی به مرکز خویش.امیرحسینی سادات.|| عمل راه رفتن شبانروزی را گویند بر سبیل تواتر. (از برهان). || رفتار با ناز و غمزه و عشوه و کرشمه و شادمانی و جاذبه به ایماء واشارات. (از برهان). || طول مدت. امتداد زمان. (انجمن آرای ناصری). مد. (یادداشت مؤلف). || عمل تدخین تنباکو و توتون. (یادداشت مؤلف): این تنباکو رنگش بد است اما کشش آن خوبست. || عمل با کمان زدن ذوات الاوتار مثل ویلن، مقابل گَزِش. (یادداشت مؤلف). || (اِ) پَی. چون سریشم سفت. || وزن. || دایره. (یادداشت مؤلف): نباید که را چند نون باشد و یا نون به ری ماند و چشمهای واو و قاف و فا درخور یکدیگر و بریک اندازه بود نه تنگ و نه فراخ و کشش «ن » و «ق » و «ص » همچنین. (نوروزنامه). کشش. [ک َ / ک ِش ِ] (اِ) مخفف کشیش. (یادداشت مؤلف): همچو ترسا که شمارد با کشش جرم یکساله زنا و غل و غش تابیامرزد کشش زو آن گناه عفو او را عفو داند از اله.مولوی.رجوع به کشیش شود. کشش. [ک ُ ش ِ] (اِمص) مخفف کوشش. (یادداشت مؤلف): هفت روز مهمانی ساخت و هیچکس در لشکر او نگذاشت که تشریف ندارد و کشش بسیار فرمود چنانکه جاولی خجل شد. (تاریخ طبرستان).کشش جستن از مردم سست کوش جواهرخری باشد از جوفروش.نظامی. کشش. [ک ُ ش ِ] (اِمص) اسم مصدر از کشتن. عمل کشتن. کشتار. قِتال. مُقاتَلَه. محوکه. (یادداشت مؤلف): کششی فرمود ارسلان جاذب حجاج وار و آن نواحی بدان سبب مضبوط گشت. (تاریخ بیهقی).صواب است پیش از کشش بندکردکه نتوان سر کشته پیوند کرد.سعدی.از کین و کشش به جا نمانم نام وین ننگ ز دوده ٔ بشر گیرم.ملک الشعراء بهار.- امثال:اول پرسش پس کشش.. (کُ ش) (اِمص.) کشتن، قتل. جاذبه، ناز و کرشمه. [خوانش: (کِ ش) (حامص.)] [مجاز] جذابیت،کشیدن، حمل کردن،(اسم) (فیزیک) نیرویی که به‌وسیلۀ جسم در حال کشیده شدن بر تکیه‌گاه خود وارد می‌شود،[مجاز] تمایل عاطفی، گرایش،[مجاز] ظرفیت پذیرش، تحمل،امتداد دادن: کشش صدا،[قدیمی، مجاز] تلاش، =کوشش کشتن، قتل، کشتار: صواب است پیش از کشش بند کرد / که نتوان سر کشته پیوند کرد (سعدی۱: ۵۱)، جاذبه امتداد، جاذبه، جذب، ربایش، مد توزین، وزن کردن عمل بردن، تحمل، جذب، جاذبه، جلب 👉 است.

اگر سوالی درباره این معما و یا نیازی به پاسخ معمای دیگری دارید، آن را در بخش دیدگاه بپرسید؛ همچنین کارشناسان و سایر کاربران به شما پاسخ خواهند داد.

بیشتر بخوانید
دیدگاه
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بگذارید