رعب در حل جدول

جواب رعب در حل جدول ، پاسخ این معما را در حل جدول کلمات از سایت پرش کن می بینیم.

جواب این معما 👈 رعب. [رَ] (ع اِ) افسون از سحر و جز آن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || وعده ٔ بد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). وعید. (اقرب الموارد). || عذاب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). || سخن عربی دارای سجع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رعب. [رَ] (ع مص) یا رُعب. ترسیدن و فزع کردن. (ناظم الاطباء). ترسیدن. (از اقرب الموارد). رُعب. (اقرب الموارد). رجوع به رُعب شود. || ترسانیدن کسی را، و آن کس را مرعوب و رعیب گویند. (از اقرب الموارد). || پرکردن حوض را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). پر کردن حوض یا ظرف را. (از اقرب الموارد). پر کردن. (مصادر اللغه ٔ زوزنی). || بانگ کردن کبوتر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || بریدن کوهان و جز آن، رعب السنام و غیره. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || شکستن جای پیکان نشاندن تیر را؛ رعب السهم رعباً. (ناظم الاطباء) (آنندراج). || شکستن ترس و رعب کسی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سحر و افسون آوردن کاهن. (از اقرب الموارد). رعب. [رَ ع ِ] (ع اِ) جایی که از آنجا کبوتران موسوم به راعبی را می آورند. (ناظم الاطباء). رعب. [رُ] (ع مص) یا رَعب. مصدر به معنی رَعب. (ناظم الاطباء). ترسا شدن. (تاج المصادر بیهقی). ترسیدن. (از اقرب الموارد). || ترسانیدن. (دهار) (از اقرب الموارد). رجوع به رُعُب و رَعب در معنی مصدری شود. رعب. [رُ ع ُ] (ع اِ) یا رُعب. ترس و بیم. (ناظم الاطباء). ترس. (منتهی الارب) (آنندراج). رُعب. (اقرب الموارد). رجوع به رُعب در معنی اسمی شود. || رُعظ. (اقرب الموارد). رجوع به رعظ و رُعب شود. رعب. [رُ ع ُ] (ع مص) ترسانیدن. گویند: رعبته، ای فزعته و نگویند ارعبته. (منتهی الارب). ترسانیدن. (آنندراج). || ترسیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به رُعب و رَعب شود. رعب. [رُ] (ع اِ) یا رُعُب. جای درنشاندن پیکان در تیر. ج، رِعَبَه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رُعظ. (اقرب الموارد). رجوع به رعظ شود. || ترس و بیم. (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53). ترس. (لغت نامه ٔ مقامات حریری) (دهار). جزع. (اقرب الموارد). هول و بیم. خوف و ترس. (ناظم الاطباء). بیم. خوف. ترس. هراس. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف). شکوه. پروا. ذُعر. هیبت. خشیت. مهابت. باک. وحشت. هول. دهشت. رهب. فَرَق.فزع. نهیب. خوف شدید. (یادداشت مؤلف): خواجه ٔ بزرگ این مصلحت نیکو دید اما ما را رعبی بزرگ در دل است که از این لشکر نباید که ما را خللی افتد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 632). چون ترسیدند بنه ها را به تعجیل براندند تا سوی نسا روند که رعبی و فزعی بر ایشان راه یافته است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 619).چون رعب تو خود نایب حشر است درین ربعکی دل دهدت تا تو نهی دل به حشر بر.سنایی.چون خلف آن حالت دید نزدیک بود که از غایت خوف و رعب جان از قالب او بیرون آید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 205). از هول آن صاعقه و رعب آن حادثه خنجری که داشت برکشید و سینه ٔ خویش فرودرید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 259). خوف و رعب عرصه ٔ سینه ٔایشان را فراگرفت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 274).دیار دشمن او را به منجنیق چه حاجت که رعب او متزلزل کند بروج حصین را.سعدی.- به رعب افکندن، بیم دادن. (یادداشت مؤلف).- رعب انگیز، رعب انگیزنده. هراس انگیز. وحشت انگیز. ترس آور. (یادداشت مؤلف).- رعب ناک، وحشتناک. ترسناک. (یادداشت مؤلف). (مص ل.) ترسیدن، (اِ.) ترس. [خوانش: (رُ) [ع.]] ترس، بیم، فزع، خوف،[قدیمی] ترسیدن، بیم و وحشت ترس ترس بیم، پروا، ترس، جبن، سطوت، صولت، واهمه، وحشت، وهم، هراس، هول، هیبت ترس و بیم، فزع رُعب- رَعب، (رَعَبَ- یَرعَبُ) ترسیدن- ترساندن- پر شدن رُعب، ترس- بیم- خوف- محل اتصال سر فلزی و تیز نیزه به دسته آن (جمع: رِعَبَه) 👉 است.

اگر سوالی درباره این معما و یا نیازی به پاسخ معمای دیگری دارید، آن را در بخش دیدگاه بپرسید؛ همچنین کارشناسان و سایر کاربران به شما پاسخ خواهند داد.

بیشتر بخوانید
دیدگاه
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بگذارید