سگالیدن در جدول

جواب سگالیدن در جدول ، پاسخ این معما را در حل جدول کلمات از سایت پرش کن می بینیم.

جواب این معما 👈 سگالیدن. [س ِ دَ] (مص) (از: سگال + یدن، پسوند مصدری). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). به معنی سگالش که دشمنی و خصومت کردن. (برهان): این مسخره با زن بسگالید و برفتندتا جایگه قاضی با بانگ علا لا.نجیبی. || اندیشه نمودن. (برهان). اندیشه کردن. (غیاث). اندیشیدن. (آنندراج): اشموئیل بمرد طالوت آهنگ کشتن داود کردو بسگالید که نیمشب برود و داود را بکشد. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی).نشست و سگالید از هر دری ببخشید هرکار بر هر سری.دقیقی.بشاهراه نیاز اندرون سفرمسگال که مرد کوفته گردد بدان ره اندر سخت.کسایی.چو آمد به لشکرگه خویش بازشبیخون سگالید گردنفراز.فردوسی.همه بد سگالید و با کس نساخت بکژی و نامردمی سر فراخت.فردوسی.کسی کو بود شهریار زمین نه بازی است با او سگالید کین.فردوسی.همه سگالد کز نام تو بلند کندجمال و زینت دنیا و رتبت منبر.فرخی.درسگالیدن آن باشی دایم که کنی کار ویران شده ٔ خلق جهان آبادان.فرخی.چرا از یار بدعشرت سگالی زمدح شاه نیک اختر سگالا.عنصری.بد نسگالد بخلق، به نبود هرگزش آنکه بدی کرد هست عاقبتش برندم.منوچهری.دانی که جهان بر تو همی درد سگالداو درد سگالید و تو درمان نسگالی که زشت از خوب و نیک از بد بدانی بدل کاری سگالی کش تو دانی. (ویس و رامین).مرا گویند بیهوده چه نالی چرا چندین ز بدمهری سگالی. (ویس و رامین).و بدانند که پدر چه میسگالید و خدای عزوجل چه خواسته است. (تاریخ بیهقی).به امید هزار دوست یک دشمن مکن زیرا که آن هزار دوست از نگاه داشتن تو غافل شوند و آن دشمن از بد سگالیدن تو غافل نشود. (قابوسنامه).مر ترا نیکی سگالد یار توچون مر او را تو شوی نیکوسگال.ناصرخسرو.آنچه شیر برای تو میسگالد از این معانی که برشمردی... نیست. (کلیله و دمنه).قومی که چو روبه بتو بر حیله سگالندپیراسته بادند چو سنجاب و چو قاقم.سوزنی.گردون نسگالد بجز از نیک تو زیرااندر دل تو نیست بجز نیک سگالی.سوزنی.وگر قیصر سگالد راز زردشت کنم زنده رسوم زند و استا.خاقانی.بر فرزند من چنین عذری سگالیدی و چنین جریمه ارتکاب نمودی. (سندبادنامه).با خود غزلی همی سگالیدگه نوحه نمود و گاه نالید.نظامی. || رای زدن. مشورت کردن: پس این دوتن بیچاره شدند و هیچ چیز نمانده بود ایشان را بسگالیدند و به خانه ٔ عم آمدند و او را از خانه بیرون خواندند و به حیله بکشتند برآنکه میراث او بردارند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی).همه کار با مرد دانا سگال برنج تن از پادشاهی منال.فردوسی.سگالیده ام دوش باپنج یارکه از تارک او برآرم دمار.فردوسی.گر نهمتی سگالی و اندیشه ای کنی گیتی همان سگالد گردون همان کند.مسعودسعد.پیش از این با مهتران شهرها سگالیده بود که هرکس بجای خویش حبشیان را بکشد. (مجمل التواریخ). || دعوی کردن: تویی رانده چو از ده روستایی که آن ده را سگالد کدخدایی. (ویس و رامین).|| قصد کردن. (غیاث). || سخن بد گفتن. (برهان). اندیشیدن، خصومت ورزیدن. [خوانش: (س دَ) (مص ل.)] اندیشیدن، فکر کردن: کدام چاره سگالم که با تو درگیرد / کجا روم که دل من دل از تو برگیرد (سعدی۲: ۳۹۸)، کس بند خدایی به سگالش نگشاید / با بند خدایی ره بیهوده بمسگال (ناصرخسرو: ۲۵۵)،پنداشتن،رای زدن، اندیشیدن اندیشه کردن، اندیشیدن، فکر کردن، دشمنی کردن فکر کردن، پنداشتن، رای زدن 👉 است.

اگر سوالی درباره این معما و یا نیازی به پاسخ معمای دیگری دارید، آن را در بخش دیدگاه بپرسید؛ همچنین کارشناسان و سایر کاربران به شما پاسخ خواهند داد.

بیشتر بخوانید
دیدگاه
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بگذارید